روح

هیاهوی شبانه سکوتی ژرف

خوابم را به قعر تراویدن روح کشیده است

زبانه می کشم

از جای جای پیکرم

از لای میله ها

خرامیدن خروشان اندیشه در من گم است

و شرم می کند از دیدن قفس

که زلا لم جاری

در ابتدای همه چیز

و در انتهای همه جا

اول ازلم و آخر ابدم

بال در بادم و باد در بالم

هجو در هجوم و معنی در معنی

خیال در خیالم و جان در جهان

زمان از فرو ریختن اندیشه ام بی مکان شده

و من استوار می خندم

بر اینکه چه نا استوار ، استوارم!

غلامرضا رشیدی

Share