گفت آیا خدایان شیاطین را آفریدند تا رقیب مردمان باشند یا مردمان شیاطین را تا رقیب خدایان باشند؟
گفتم فریبت می دهند، شیاطین خدایان را آفریدند تا دلهای مردمان را به سوی آنها وسوسه کنند که دست در دست هم دارند.
گفت خدای تو از چه رو شیطان را بر راه مردمان مختار رها کرد؟
گفتم دلیری کرده و دلبری که بر این صفات مشهور است.
گفت چگونه دلیریست این دلبری؟
گفتم دلیری کرده که بر ایمان لرزان عاشقان شیطان را مختار کرده و دلبری کرده که شیوه دلبرانه آن است که سهل الوصول نباشی.
گفت این خدایان بی شمار همه دلبری می دانند.
گفتم دلبران هر جایی و سهل الوصول اند اینها. شیاطین مردمان را بر این خدایان می خوانند و از آن دلبر بی همتا می رانند.
گفت بر این دلیری و دلبری اش در این راه سخت چه باید کرد؟
گفتم بر دلیری اش بیمناک باش و بر دلبرش اش عاشق، جذبه ی عشقش چنان بربایدت به ناگاه که نه شیاطین ببینی و نه خدایان مجاز.
گفت مرا بر این راه اشارتی نقد بنما.
گفتم نقد تر از او نیست. عاشقی کن به دلیری و دلبری و آیا که عشقش تو را کافی نیست؟
نـقدها را بود آیا کـه عیاری گیرند/تا همـه صومعـه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بـگذارند و خـم طره یاری گیرند
خوش گرفتـند حریفان سر زلـف ساقی /گر فلکـشان بـگذارد کـه قراری گیرند /حافظ/
غلامرضا رشیدی
مهر ۸۸