گفتم رسم ادب چگونه بر آورم در برابر معشوق؟
گفت به حمد!
گفتم وعده دیدار کجا بگذارم سزاوارتر است؟
گفت در حضوری! همواره! (از حال حمد، معدوم شو از مد ستایش تا خَم دال!)
گفتم چه بگویم؟
گفت غیر حمد هیچ، تا بگویدت که بگویی!
گفتم چه خواهد گفت؟
گفت همواره می گوید! بی آنکه خواب او را برباید. بی آنکه دمی تامل کند و بی لحظه ای درنگ!
گفتم چه می گوید؟
گفت سلام!
گفتم چگونه سلامی؟
گفت سلامی که سهل و سلامت است. سلامی سهل، از نور!
گفتم کر و کورم آیا هنوز؟
گفت نی، در گفتگو با خویشتنی!
از گفتگو با خویش به در آی. با او به گفتگو شو تا بشنوی سلام را. راز گفتم با تو که رمز حمد این است. آن حمد که خویش تو را خاموش نکند خام است.
گفتم آنگاه که بشنوم چه خواهم کرد؟
گفت سلام خواهی گفت!
خواهی گفت سلام و خواهی شنید سلام! بی آنکه دمی تامل کنی و بی لحظه ای درنگ!
گفتم چه رازی ست در این تسلیمِ مسلمانی، در این حمد و سلام!؟
گفت سلام نور است. حمد که می کنی در دل، سینه را ستوده میکنی، محمد می کنی که شنیدار سلام شود و سلام که میکنی یعنی انعکاس آن نور در تو هویدا گشته و چه میدانی تو که چه می گویم، هرگز کسی تو را چنین نیاموخته تا نماز کنی!
هی! هی! بگذار اینها را! آماده شنیدن سلام باش! چقدر برای شنیدن یک سلام آماده ای!؟
غلامرضارشیدی
دی ۸۸
پی نوشت:
۱- در خیابان که می روم، هرکس نگاهم کند و مستعد پاسخ باشد، سلامش می کنم!
چقدر برخی از شنیدن یک سلام مضطرب می شوند!! گفتگو با خویشتن خویش را سرعت می دهند به این سوال ها که: که بود؟ چرا سلام کرد؟ و پاسخ که حتما حالش خوش نیست! یا اینکه خیال موهومی دارد !!
در سرزمین هایی دورتر، مردم در سلام بر هم پیشی می گیرند. به گمانم نور را می دانند یعنی چه!
سلام نور است.
آی آن که می خوانی مرا، از من از او تو را سلام!
آماده ی شنیدن یک سلام باش!
۲- هی! هی! سلام شیطان را گاهی که دست از حمد می کشم، می شنوم! در سلامش نوری نیست!