-
سالک گفت روزی بر سفره ی منعمی طعمی چشیدم که هیچ در همه عمرم نچشیده بودم. پرسیدم که چه بود این که چنین جان مرا تازه کرد!؟ گفت سهم تو بود از شکار من! شهر من شهره بود به شکارچیان مشهورش! مردانی که به تیر حروف، شیران مخوف را مسحور میکردند. در چنین…
-
گفت با تو از آگاهی گفتم و از ادراک در کوزه و از ادراک در حس، از کژ و مژ گفتم و از حال حلال، از عقل گفتم و مرز های محدود به آن، اما براستی حکایت حس و ادراک و عقل چیست؟ منتهای ادراک کجاست؟ منتهای عقل کجاست؟ آیا منتهای عقل جنون…