-
در شکارگاه دیدمش مشتاق بود. گفتم چه میکنی اینجا؟ گفت اینجا هستم تا بیاموزم رسوم شکار را. گفتم در تو شوق می بینم! گفت بسیار مشتاقم. گفتم اشتیاق را به آموختن رسوم شکار مسوزان! حیف است! این شوق تورا می برد تا آنجا که پَر فرشته، پر نمی کشد! گفت ندانسته پا به…
-
شکار نخجیر دوستی دارم فرزانه که با او به گاه نخجیر آشنا شده ام.با وی چندین بار به شکار شده ام.همراهی با وی برایم خوشایند است.گرچه در راه لب نمی گشاید ولی چابک است. در گفتگوی آخرین همراهی به او گفتم که چرا شکار نخجیر را برگزیده ام. اما نگفتم که چگونه شد که شکارچی…