-
از هفت شهر عشق گفتم در فاصله ی بین دم و بازدم در شکار نخجیر. از رقص گفتم، از بال های رقصان و آویخته به هیچ. از باد گفتم در نفحات در آن دم و بازدم، بگاهی که می رقصاند بال ها را مستانه و سوگند یاد کردم به بادهای رونده و نفحات ناب! گفتم،…
-
گفت بر پیمان سه شرط نهاد. نخست آنکه تسلیم می خواست مرا، دیگر آنکه غیور باشم بر شرط نخست به پشتوانه او و سوم آنکه بر آن وسوسه که مرا از دو شرط پیش باز می دارد، مجاهده کنم. گفتم برخی دعوی هدایت دارند بی شرط که خود را واسطه می دانند که…